.:::: ام اس چت ::::.

مکانی برای بیماران ام اس www.mschat.zim.ir

.:::: ام اس چت ::::.

مکانی برای بیماران ام اس www.mschat.zim.ir

حلقه وصل طب سنتی با طب نوین

کودکی دبستانی بودم که در سفری به همدان به مزار «حجت الحق شرف الملک ابوعلی سینا» رفتم. متاسفانه از آن زمان به بعد فرصت دوباره ای پیش نیامد که از این شهر و از این مزار دیدار مجددی داشته باشم، ولی در طول تمام این سال ها که دانشجوی پزشکی بودم و بعد از آن به طبابت پرداختم، یاد و خاطره آن سفر همواره با من بوده است. البته دیدی که از «ابن سینا» داشتم بارها و بارها ارتقا یافته و اگر تا مدت ها این استاد اعظم در نظر من یک نابغه و یک پزشک توانا بود، اکنون که بسیار بیشتر با آثار وی به خصوص کتاب «قانون» آشنا شده ام، «ابن سینا» نقش مرجعی را یافته است که به دلایل بسیاری باید به او رجعتی بنیادی داشته باشیم.
    کسی همچون من که در نظام پزشکی نوین رشد کرده، چارچوب فکری مشخصی دارد. پارادایم حاکم بر پزشکی آنقدر محکم و مستدل است که عملاراه را بر هرگونه تفکر دیگری می بندد. من نیز به عنوان یکی از دست پرورده های چنین مکتبی تا همین چندی پیش این گونه فکر می کردم. تحقیقی در مورد عادات بیماران مرا با حقایقی آشنا کرد که نشان می داد ما پزشکان چقدر در ارتباط با بیماران به مهم ترین خواست های آنان بی توجه هستیم.
    من در این تحقیق به دنبال آن بودم که بدانم چرا بسیاری از بیماران از روش هایی به غیر از طب نوین (همانند طب های سنتی یا طب های مکمل) استفاده می کنند. جواب هایی که برای این رفتار بیماران ذکر شده بود، بسیار جالب بود: مثلااینکه طب نوین به خصوص در درمان بیماری های مزمن ناتوان است یا بیماران می خواهند در روند درمانشان دخیل باشند ولی طب نوین که بر اساس حاکمیت مطلق آموزه های پزشکی شکل گرفته، چنین اجازه ای را نمی دهد. اما مهم ترین موضوع این بود که طب های سنتی و مکمل، از مبانی ای استفاده می کنند که همگونی بیشتری با عقاید فلسفی و متافیزیکی بیماران دارد. بسیاری از بیماران به وحدت کامل روح، روان و بدن معتقدند، موضوعی که در طب جدید، چندان تعریف شده نیست. طب نوین بر اساس پارادایم علم بعد از رنسانس شکل گرفته است. کتاب «هاریسون» در طب داخلی که یکی از بهترین کتاب هایی است که من تاکنون مطالعه کرده ام، این پارادایم را به شکلی اعلاشرح می دهد. ما در این آموزه ها، هیچ گاه نمی توانیم این گونه استدلال کنیم که فلان روش درمانی درست و موثر است زیرا سبب هماهنگی بین روح و بدن می شود، بلکه طب نوین این گونه استدلال می کند که فلان روش درمانی درست است زیرا در مطالعه ای انجام شده که به صورت اصطلاحا «مورد- شاهدی» صورت گرفته است، دیده شده که اثر فلان دارو یا فلان روش درمانی در گروه بیماران نسبت به گروه کنترل به صورت معناداری بالاتر بوده است. متدولوژی طب نوین برای ذهنیت بسیاری از بیماران چندان قابل درک نیست. جملاتی همچون اینکه چرا شما پزشکان از داروهای گیاهی استفاده نمی کنید؟ یا دکتر من داروی شیمیایی استفاده نمی کنم، از جملات متداول بیماران است. جواب های ما، معمولابرای بیماران قانع کننده نیست. ما در پاسخ بیماران می گوییم که تا به حال اثربخشی این داروهای گیاهی از نظر علمی ثابت نشده است. آنچه ما می گوییم در واقع لزوم انجام مطالعه مورد-شاهدی است و آنچه بیماران می گویند همان وحدت روح و بدن از طریق استفاده از مواد طبیعی (گیاهی) است.
    این تحقیق برای من معنادار نمی شد مگر در سایه آموزه هایی که در باب انسان شناسی پزشکی از دوست دانشمندم دکتر «پیمان متین» کسب کردم. انسان شناسی پزشکی گرچه در جامعه ما مهجور و ناشناخته است، ولی اکنون به صورت روزافزونی در مهم ترین دانشگاه های پزشکی دنیا تدریس می شود. آنچه در بالاذکر شد، یکی از موضوعات مورد توجه انسان شناسی پزشکی است. با مطالعه این علم متوجه شدم که ما به جای طب نوین، نظام پزشکی کثرت گرا داریم و همه سیستم های پزشکی در تشکیل این نظام متکثر، نقش دارند و طب مدرن صرفا یکی از این نظام هاست. یکی از دلایل اصلی بقای چنین نظام های متنوعی، بی شک اقبال بیماران به این روش هاست. در واقع انسان شناسی پزشکی به ما نشان می دهد که تمایلات انسانی و نیز اعتقادات بیماران و چگونگی برخورد فرهنگ با بیماری تا چه میزان می تواند روند درمان را متاثر نماید. از سوی دیگر باید توجه داشت که طب های سنتی همچون طب اسلامی-ایرانی یا طب سنتی چینی یا آیورودا، چندین قرن ، پارادایم حاکم در عرصه پزشکی بوده اند و اگر کارایی نداشته و موثر نبودند، نمی توانستند با وجود این همه پیشرفت در عرصه علم پزشکی، دوام پیدا کنند. همه آنچه گفتم و بسیاری از موضوعات دیگر که در اینجا ناگفته باقی ماند، مرا به آنجا رساند که بررسی طب سنتی و به روزکردن آن، موضوع بسیار مهمی برای پزشکان ایرانی است. اما به اینجا که رسیدم، عملابا نظامی ازهم گسیخته روبه رو شدم که متاسفانه به دلیل سوءاستفاده، فقط بازارمکاره ای شده که عده ای سودجو که اطلاعی از طبابت و درد و آلام بیماران ندارند، با سرکیسه کردن بیماران، سبب بدنامی طب سنتی ما و حکیمانی می شوند که قرن ها فقط با فکر بهبود وضعیت سلامتی بیماران، این بنای عظیم طب سنتی اسلامی-ایرانی را بنا نهاده اند و باز اینجا بود که این بار البته از نگاهی دیگر به «ابن سینا» اندیشیدم.
    «ابن سینا» حلقه وصل طب سنتی با طب نوین است. در کتاب قانون «ابن سینا» به تعداد زیادی از مفاهیم نوین در موارد مختلفی همچون سردرد، التهاب عصب چشم و آگنوزیا برمی خوریم و از سوی دیگر این کتاب مملو از روش هایی وحدت گرا در برخورد با بیماری هاست. نمونه مشهور آن بیماری عشق است و اینکه چگونه عشق می تواند انسان را تا مرز نابودی پیش ببرد. او به معرفی بیمارانی می پردازد که چگونه عشق آنها را از تکلم و آب و غذا می اندازد و طبیب با گرفتن نبض او و عنوان کردن نام محله ها، کوچه ها، خانه ها و دختران ساکن در آن خانه، معشوقه فرد بیمار را پیدا کرده و با آوردن او بر سر بالین فرد، بیماری او را مداوا می کند. این بیماری و روش درمان آن، نمونه مشخصی است که نشان می دهد تفکرات یک بیمار چگونه می تواند بر روند درمان اثر بگذارد. به گمانم اگر نظامی که «ابن سینا» در به وجود آوردنش نقش بسیار مهمی را ایفا کرده، به روز شود می تواند، الگویی باشد برای تحول در نگاه پزشکان به مقوله بیمار و بیماری.
    درست است که از منظر تاریخی، حاذق بودن «ابن سینا» توسط کتاب قانون معرفی می شود اما به عنوان یک پزشک، مطمئنم که مهم ترین علت حضور بلامنازع «ابن سینا» طی قرن ها در عرصه پزشکی، اهتمامی بوده که او در التیام آلام بیماران داشته است. این دست توانای «ابن سینا» بوده که تا زمان حال و تا آینده های دور، نام او را پرآوازه نگه خواهد داشت.
          

 منبع: روزنامه شرق، ش 2094 تاریخ 1/6/93، ص7 (علم)نویسنده: عبدالرضا ناصرمقدسی*متخصص مغز و اعصاب، عضو هیات علمی مرکز تحقیقات «ام اس»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد