تجربه زیستن با «ام اس»
اعتماد به پزشک گامی در راستای درمان

دیگر خسته شده ام. هرکسی من را می بیند شماره یک دکتر، یک فرادرمانگر یا نمی دانم روان درمانگر، یک دکتر گیاهی، یک متخصص یا فوق تخصص که فقط وفقط آن فرد توانسته با یک شیوه جدید یک آشنای «ام اسی» را که اوضاعش خیلی بدتر از من بوده در طبق اخلاص می گذارد و با دلسوزی و «الهی بمیرم خوب میشی و نمی میری» ضمنی تحویلم می دهد.
 یک سری که خدایی خیلی جالب ترند. برخی از همکارهایم که خبرنگارند یا حتی خاله جان بنده که بیشتر روز پای تلویزیون وقت می گذراند هم، رسالت خودشان می دانند که آخرین اخبار مرتبط با کشف داروها را که از رسانه ها دیده یا شنیده اند با دیدن من مطرح کنند.
خیلی خوب است اما انگار کسی باور نمی کند که این داروهای جدید آزمایش نشده اند و اگر خوب بودند و در ایران موجود، حتما دکتر بیچاره من هم به مغزش می رسید که پیشنهاد کند.

«ام اس» از فرد به فرد فرق دارد اما دکترها به خدا می فهمند که برای چه شرایطی باید چه دارویی تجویز کنند.
براساس وضعیت بیمار، دارو پیشنهاد می شود. وضعیت عبارت است از شرایط جسمی و روحی، عوارض دارویی و نوع پاسخ بدن بیمار به دارو، توانایی پرداخت هزینه مداوم داروها، زن یا مردبودن، تاهل یا تجرد، نوع و تعداد ساعت شغل البته در صورت اشتغال، داشتن یا نداشتن فرزند برای زنان و هزار فاکتور محیطی دیگر. همه این حرف ها را زدم که دو قصه تلخ را بگویم که بارها آزارم داده است؛
 اول اینکه از ترحم و نگاه دیگران به عنوان یک بیمارِ لاعلاجِ بدخت به خودم متنفرم. حتی اگر آن آدم دلسوزترین و نزدیک ترین فرد به من یعنی مادر، خواهر، همسر یا دوستم باشد. در این حالت دو واکنش نشان می دهم؛ خشم یا سکوت.
خشم منجر به کدورت و ناراحتی طرف مقابل می شود و سکوت منتهی به فرسایش تدریجی من.
این مسئله در برابر داستان دوم، یک شوخی است چون به هرحال با مراعات اطرافیان و بی خیال گفتن درونی به خودم می توانم حلش کنم.
اما قصه دوم خیلی تلخ است؛ بیمارهایی را دیدم که اوضاع جسمی بدی را تجربه می کردند و برای پیداکردن راه حل جدید، با پرس وجو سراغ دکترهای بهتر در حوزه «ام اس» می گشتند، از این دکتر به آن دکتر، آزمایش ها و ام آرآی های متعدد. داروهایشان را مرتب عوض می کردند و به بهانه عوارض با ناامیدی، اعتماد به دکتر را به عنوان اصل مهم تاثیر دارو زیر پا می گذاشتند.
شَک موجب اوج بیماری و حمله می شود. یعنی اگر به دکتر و دارویی که مصرف می کنیم اعتماد نداشته باشیم، ناامیدی به سراغمان می آید و با ناامیدی و افسردگی این مریضی مرموز پیشرفت می کند و آن وقت است که باید گشت و دکتری را پیدا کرد که شرایط جدیدی را که به نسبت قبل بدتر هم شده است بهتر کند.

دوست همدرد من! به دکترت اعتماد کن! تعویض مکرر دکتر قبل از هرچیز، ارتباط انسانی با دکترت و شناخت او از وضعیت جسم و روحت را کمتر می کند و این یعنی تجویز داروی نامناسب یا کمترمناسب با شرایط جسمی و روحی بیمار. به هر روش مکملی که رجوع می کنی فراموش نکن روش اصلی در این بیماری دارودرمانی است و با رهاکردن داروهایت در بلندمدت آسیب های جدی به خودت خواهی زد.
    
منبع: روزنامه شرق ، شماره 2507 به تاریخ 8/11/94، صفحه  16 ، نویسنده: مریم پیمان