.:::: ام اس چت ::::.

مکانی برای بیماران ام اس www.mschat.zim.ir

.:::: ام اس چت ::::.

مکانی برای بیماران ام اس www.mschat.zim.ir

آخرین سرای زندگی خاکی

 
    بعضی از پدربزرگ و مادربزرگ ها در دوران سالمندی بنابه دلایلی از جمله معلولیت، بیماری یا تنهایی، ناگزیر به انتخاب خانه سالمندان به عنوان آخرین سرای زندگی خاکی هستند اگرچه باور دارند آسایشگاه هم مکانی برای زندگی است، اما هر چند دلگیر. قدم در آسایشگاه کهریزک می گذارم. مکانی که بیشترین سالمند یعنی 1750 نفر را در خود جای داده است. آسایشگاه بخش های متعددی از جمله کارگاه، فیزیوتراپی توانبخشی، سالن ورزش و... دارد که در هر بخشی هر سالمند یا معلولی باتوجه به وضعیت خاص جسمی و روحی اش یا بیماری ام.اس در آنجا به صورت شبانه روزی زندگی می کند. عباس صبوری، کیومرث شاملو، حمید خدابنده، انور حسینی، اقدس خانم، گل بانو، اعظم خانم، نیره خانم، حوا رکنی، صدیقه فهیمی و خیلی از جوانان و پدران و مادران معلولی که در آسایشگاه حضور دارند، دلتنگ خانه و کاشانه خود هستند، اما به علت اجبار و تنهایی، بی کسی و نداری و بخصوص معلولیتهای جسمی مجبورند که روزگار خود را در آسایشگاه سپری کنند، هر چند که می گویند اینجا راحتیم و همه چیز خوب و مهیا و خورد و خوراکمان هم مرتب است، اما ته نگاه همه آنها غمی پنهان و حکایتی ناگفته موج می زند. هر طرف که سر می چرخانم، معلولی، یا سالمندی توجهم را جلب می کند، دلم می خواست ساعتها زمان داشتم و پای درد دل و صحبتشان می نشستم و اندکی با آنها هم کلام می شدم؛ اما... صدیقه و کیومرث که هر دو معلول هستند و پای دار قالی می نشینند و اوقاتشان را سپری می کنند در همین آسایشگاه با هم ازدواج کردند، اگرچه سن و سالی ندارند اما در کنار سالمندان روزگار می گذرانند؛ در بخش سالمندان کنار حمید خدابنده که تنها روی نیمکت نشسته، می نشینم، غم در چهره اش نشسته است وقتی به او می گویم چرا تنهایی و پیش دیگر دوستانت نمی روی، می گوید: «خیلی حوصله شان را ندارم دوست من فقط خداست، امروز همان فردایی است که دیروز منتظرش بودم، اما هیچ وقت فکر نمی کردم این قدر زود به دوره آخر زندگی که میانسالی است برسم.»
    علی آقا هم که مدت 8 سال است در آسایشگاه زندگی می کند و دور و بر تختش پر از عروسک های پولیشی و گلهای مصنوعی است و ظاهراً فضای شادی را برای خودش مهیا کرده، می گوید: «زمان به سرعت گذشت و گرد و غبار پیری بر روی موهای سپیدم نشست و دوره کهنسالی را تجربه کردم. اما حقیقت این است که در طول زندگی هیچ گاه مسیر ذهنم به سوی پیری نرفت و برای همین فکری برای گذراندن این مدت نکردم، الان هم اینجا با کتاب خواندن و مطالعه خودم را سرگرم می کنم.» به او می گویم فرزندان و همسرتان کجا هستند؟ که می گوید: «همسرم فوت کرده و دو فرزندم در خارج زندگی می کنند به همین دلیل مجبورم که اینجا بقیه عمرم را سپری کنم و همچنان که نگاه به دور دستهای افق دارد، زیر لب زمزمه می کند:« ناگهان چقدر زود دیر می شود.»
    و این جمله آخرش باعث شد مرا با پیرمرد 70 ساله ای که گذر زمان صورتش را پر از چین و چروک کرده، و در زیر درخت بید مجنونی روی نیمکت تنها نشسته همکلام کند.
    علی اکبر جلیلی فر که اهل بابل هست می گوید:«دوران جوانی را که شمع راهمان برای جست وجوی آینده کردیم چقدر زود گذشت و ما را برای همیشه با اشک و لبخند، غم و شادی و فراز و نشیب هایش به روزگار پیری سپرد.»
    وی که هیچ فرزندی ندارد و دست همسرش هم از دنیا کوتاه شده و به ناچار در آسایشگاه زندگی می کند، ادامه می دهد: «اگرچه امروز، رفتن جوانی باعث حسرت همیشگی من شده است، اما طعم سالمندی چندان که شنیده می شد، تلخ نیست. دست تقدیر و روزگار برای هر کس به گونه ای خاص رقم می خورد، سرنوشت من هم این طور بود که آخر عمری تنها زندگی کنم.»
    کمی آن طرف تر در بخش دیگری اعظم خانم که روسری گلدار قرمزی بر سر دارد، و از دیگر خانمها دلگیرتر و افسرده تر به نظر می رسد، مرا به سوی خود می خواند. او که ظاهراً دبیر بازنشسته است و 87 سال عمر دارد، می گوید: «بچه هایم به من گفتند برای چند ماه اینجا بمان، زود می آییم و تو را می بریم، اما سالهاست که چشم به راه آمدنشان هستم ولی...». بغضش را فرو می خورد چند قطره اشک از گوشه چشمش جاری می شود و با حسرت می گوید: «فراموشی تلخ ترین قصه دوران سالمندی و در واقع بزرگ ترین ارمغانی است که از سوی نسل امروز نصیب ما مادران و پدران سالخورده می شود.»
    او که نگاه منتظرش به در اطاق آسایشگاه خیره مانده است، اضافه می کند: «نسل جوان امروز، همان فرزندانی هستند که در روزگار گذشته بدون حمایت و حضور ما، قادر به انجام کارهای روزمره خود هم نبودند، اما در شرایط کنونی بی آنکه بدانند در این شرایط بسیار کم تحمل و دل نازک شده ایم، ما را از یاد برده اند.»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد