.:::: ام اس چت ::::.

مکانی برای بیماران ام اس www.mschat.zim.ir

.:::: ام اس چت ::::.

مکانی برای بیماران ام اس www.mschat.zim.ir

معجزه ابراز احساسات!


بیماری های «روان تنی» برخاسته از مشکلات نهفته در روان شما هستند و می توانید با پاسخ درست احساسی به پیرامون خود بسیاری از عوارض جسمی تان را حل کنید.


    
    آیا تا به حال برای شما هم پیش آمده است که به دلیل درد در قسمتی از بدن به پزشک مراجعه کنید و پس از انجام معاینه و حتی بعد از انجام آزمایش و مراحل مختلف تشخیصی این پاسخ را از پزشک دریافت کنید که «شما از لحاظ فیزیولوژیکی و پزشکی کاملاً سالم هستید و مشکل خاصی دیده نمی شود.» و وقتی هم پیگیر شده اید، پزشک معالج این جمله را نیز به جملات پیشین خود افزوده است که» به نظر می رسد مشکل شما منشا عصبی دارد.» واقعاً در بطن این جمله چه حقیقتی نهفته است؟ چطور می توانیم به خودمان کمک کنیم؟ آیا راه برون رفتی هم از دردهایی که منشا عصبی دارند، وجود دارد؟


     مازیار جلوه در گفت و گو با «ایران» با پیشنهاد چند راهکار به کمک ما آمده است. به گفته این روان درمانگر، این گروه از بیماری ها با نام Psychosomatic یا بیماری های «روان تنی» شناخته می شوند. سردرد، گرفتگی یا تنش های عضلانی، ناراحتی های روده ای و گوارشی، نفخ، درد یا سوزش معده، تکرر ادرار، یبوست، اسهال و حالت تهوع، تپش قلب و مشکلات عروقی، تنگی نفس، تاری دید و افتادگی پلک، آسم و حتی در مواردی ام اس و سرطان نیز می توانند نوعی روان تنی باشند.


    البته «جلوه» خاطرنشان می کند که جای نگرانی نیست و کلید درمان آنها ابتدا در دست های خود شما و در وهله بعدی در دست متخصصان حوزه سلامت و علوم رفتاری است. این متخصصان با ارزیابی دقیق مسائل و مشکلات، راهکارهای متعددی را برای پیشگیری و درمان ارائه می دهند که یکی از مهم ترین ابزارهای درمان«آموزش ابراز احساسات» است.
    جلوه در ابتدا چند سوال مطرح می کند:
    چقدر با احساسات خود آشنا هستید؟ آیا در لحظه می دانید که چه احساسی را تجربه می کنید؟
     زمانی که انتظار رفتاری را از کسی ندارید و در کمال ناباوری آن واکنش را می بینید، چه پاسخی می دهید و چه راه حلی دارید؟ خودخوری می کنید یا پرخاشگری؟
    این روان شناس ادامه می دهد: اگر یکی از راهکارهای شما هنگام عصبانیت، اضطراب، ناراحتی و ترس و... رفتارهایی مانند خودخوری و تحمل و درون ریزی خشم، داد و بیداد کردن، قهرکردن، سرزنش خود و دیگران، نیش و کنایه زدن، مسخره کردن و زیرآب زدن است؛ بهتر است بدانید که با این رفتارها تیشه به ریشه خود می زنید!
    او معتقد است: افرادی که به این شیوه ها رفتار می کنند معمولاً با دردهای متعدد جسمانی مواجه شده و از لحاظ کیفی روابط اجتماعی، بین فردی و خانوادگی ضعیفی دارند اگر تمایل دارید نتیجه را تغییر دهید به نظر می رسد که تغییر رفتارتان بهترین گزینه باشد که البته به تمرین نیاز دارد. در ساده ترین شکل این مهارت سه مرحله دارد.
    
    سه گام تا پیروزی
    جلوه این 3 مرحله را توضیح می دهد: گام اول شناخت احساس یا احساسات است؛ به این معنا که شما باید علاوه بر آشنایی با نام احساستان بتوانید در لحظه نخستین هیجان خود را تشخیص دهید. معمولاً در صورت ناتوانی در تشخیص آن احساس خاص مثلاً ناراحتی یا اضطراب، هیجانات دیگری مانند خشم و ترس جایگزین می شوند.
    گام دوم پذیرش احساس است. یعنی هر چه بیشتر عواطف و احساسات خود را انکار کنید و نادیده بگیرید، بیشتر درگیر رفتارهای معیوب و اشتغال های ذهنی می شوید، پس آنها را بپذیرید و دنبال راهکار برای رد شدن از بحران باشید.
    او آخرین گام برای رد شدن از بحران را ابراز احساس می داند و می گوید: باید به جای تخلیه احساسات آنها را ابراز کنیم یعنی به جای پرخاشگری بگوییم این رفتار من را عصبانی کرده یا به جای گریه های متوالی بگوییم از این موضوع عمیقاً ناراحت هستم، به جای سرزنش کردن انتظار خود را توصیف کنیم و احساس مان را بیان کنیم و به جای نیش و کنایه زدن مستقیم راجع به موضوع صحبت کنیم.
    جلوه در خاتمه پیشنهاد می کند: علاوه بر بروز احساسات منفی، وقتی احساس مثبتی هم دارید، آن را به زبان بیاورید؛ مهارتی که در علوم ارتباطی به آن نوازش کلامی می گویند و در نهایت منجر به حال خوب شما و افزایش کیفیت روابط تان می شود.
    
    منبع:  روزنامه ایران، شماره 6583 ، نویسنده: مهسا قوی قلب

توانِ زندگی؛ وهم یا واقعیت؟!

دستی من را از عمق شب خسته بیرون می کشد و خواب نیمه شب را بر من حرام. چیزی در من عادی نیست. بیدار می شوم. هوشیاری ام کامل نیست و بینایی ام در سیاهی، چیزی جز شناخته های قبلی را به یاد نمی آورد. درد در دلم می پیچد. این درد جدید و غریب است.


خودم را با ناتوانی و سرعت به حمام می رسانم. خانه پاک تر از ریخته شدن قطره آبی بر فرش هاست. چیزی نمی فهمم جز سردی کاشی ها. هیچ اختیاری بر جسمم ندارم؛ دست، پا و همه عضلاتم. انگار این بار شوخی نیست! نمی دانم کجای زمان و زمین رها شده ام. ترسیده ام. توان بلندشدن را ندارم.


آری! آخرین تزریق کمتر از ١٢ ساعت پیش بوده است. زانوهایم تاب وزنم را ندارند. رها می شوم در بسترِ سردِ شبِ درد. امشب، قرار همیشگی من و درد است. دست های یخ زده ام را به بازکردن شیر آب فرمان می دهم. فرصت تامل ندارم.


یکباره آب ولرم بر جسمم مانند زمهریر می شود. در ثانیه ای همه چیز از مقابل چشمانم می گذرد؛ از ٣٣ سال غم و شادی تا ١٨ سال بیماری و درد، از چهره پدر و مادرم تا توهم یک همراه، از امید و شور تا ترس و تنهایی.

ضعف در تنم موج می زند. به صدای آب در سکوت تلخ شب و آرامش شیرین دیگران می اندیشم؛ «خفته اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر» هرچه می شمارم هیچ کس را در قاب انگشتانم برای به یاری خواستن نمی یابم. هرکس در بستری دور خفته است. آب را می بندم. توان حرکت و خبرکردن کسی را ندارم. خیس و بی جان سرم را به دیوار سرد کاشی کاری شده می سایم. باز باور می کنم که تنها سه حرف وجود دارد؛ «خدا»!

زانوانم را به هم می چسبانم تا کمتر بلرزند. به اثرِ مانده زشتِ زخمِ زمین خوردن از آخرین بی تعادلی نگاه می کنم. در خود مچاله می شوم. بغض می کنم و شُکر از نبود کسی مغرور برای دیدن ناتوانی و زجربردن انسانی از درد و بیماری در سلول هایم. چشم هایم توان باز ماندن ندارند. به یک راه می اندیشم؛ به کوتاه کردن راه. صدایی در حمام می پیچد. از شانه هایم صدای غم برمی خیزد؛ «مدارا می کنم با مرگ» گرما و درد عجیبی از میان دلم بالا می زند. همه آنچه با لذت شب و روز گذشته خورده بودم، دیگر در بدنم باقی نمانده است. با خودم تکرار می کنم؛ «تنهایی زیبنده خداست».

در تناقض دیده نشدن ضعف و لذت همراه داشتن کسی گیج می شوم. قطره ای گدازان از چشمم آتش به جانم می زند. همه موسیقی ها و شعرها در هم آمیخته اند. توان گریستن هم ندارم. گویی بیزاری و خشم در من به نقطه صفر رسیده است. از خودم می پرسم؛ «آیا توان دوست داشتن در من وجود دارد؟».


توان به یادآوردن و به کار بستن همه آموزه هایم درباره «ام اس»، «مسمومیت» یا هر بیماری دیگری را ندارم. به اتاق می خزم؛ مانند حیوانی زخم خورده در نبرد با زندگی غالب. ملحفه را روی زمین پهن می کنم و خیس و سرد جسمم را به روی آن می کشم. توانِ فکرکردن، نای راه رفتن، قدرتِ خوابیدن، انرژی بیدارماندن و انگیزه «بودن» جز خیالی وهم آلود نیست. رها می شوم و بی اختیار به سطحی از ناهوشیاری می روم. تنها می دانم شبی یا نیمه شبی است.

    
     منبع:  روزنامه شرق ، شماره 2951 ،نویسنده: مریم پیمان

گاهی مصرف داروهای داخلی، عوارض غیرقابل بازگشتی دارد.

درخواست فاطمه هاشمی، رئیس بنیاد بیماری های خاص از دولت: اجرای مصوبه حذف حمایت از داروهای خارجی را تعلیق کنید
گاهی مصرف داروهای داخلی، عوارض غیرقابل بازگشتی دارد.



اواخر اسفند سال گذشته مصوبه ای در مجلس شورای اسلامی به تصویب نماینده های مجلس رسید که بر اساس آن مقرر شد فرانشیز داروهای خارجی بیماران خاص و صعب العلاج که مشابه تولید داخل شان در کشور وجود دارد، حذف و در عوض بر پوشش بیمه ای داروهای تولید داخل اضافه شود.

 حالا بر اساس مصوبه اعلام شده اگر قرار باشد فردی داروی خارجی مصرف کند باید آن را بدون فرانشیز و حمایت بیمه ای تهیه کند. با این حساب باید گفت که فقط بیماران دارای استطاعت مالی می توانند داروهای خارجی مصرف کنند و بیماران کم بضاعت به ناچار به مصرف داروهای داخلی رو می آورند که برای آنها مشکلات و عوارض زیادی را به همراه داشته و خواهد داشت.
    آن طور هم که خبرهای تازه از بیماران مبتلا به ام اس و تالاسمی به گوش می رسد، داروی ایرانی کیفیت داروی خارجی را ندارد و از طرفی آنها مجبورند دارویی را مصرف کنند که پزشک برایشان تجویز کرده است.
با این حال از 18 نوع داروی مصرفی این بیماران 6 قلم از آنها خارجی است و از این 6 قلم 5 قلم مشابه داخلی دارند که همه 5 قلم این داروهای تولید داخل به صورت رایگان در اختیار بیمار قرار می گیرند. علاوه بر این بیماران تالاسمی نیز از مشکل تهیه دارو ناراضی اند. این نارضایتی آنها هم بابت کیفیت داروهای تولید داخل و پرداخت فرانشیز برای داروهای تولید خارجی است. در همین رابطه روز گذشته رئیس بنیاد بیماری های خاص نشست خبری را برای بررسی معضلات دارویی بیماران خاص بویژه تالاسمی و ام اس با حضور بیماران مبتلا به تالاسمی و اصحاب رسانه ترتیب داده بود تا از مسئولان دولتی بخواهد اجرای مصوبه حذف حمایت از داروهای خارجی بیماران خاص را به تعویق بیندازد چرا که ضررهای جبران ناپذیری به جان بیماران خواهد زد.

    فاطمه هاشمی در نشست بررسی معضلات دارویی بیماران تالاسمی و ام اس با اشاره به مصوبه ای مبنی بر حذف فرانشیز از داروهای وارداتی این بیماران گفت:
در این باره نامه هایی از سوی انجمن ها به دست ما رسیده که حاکی از مشکلات بیماران در زمینه مصرف داروهای داخلی است. او با بیان اینکه داروهای تولید داخل کیفیت لازم را ندارند، گفت: اگر چه ما در حال پیگیری این معضل هستیم اما این قانون در حال اجرایی شدن است. ما موافق تولید داخل هستیم اما علاقه ما این است که با توجه به اینکه این افراد از ابتدا تا انتهای عمر دارو مصرف می کنند باید دارویی را در اختیارشان قرار بدهیم که دارای بهترین کیفیت باشد.

اگر وزارت بهداشت درباره داروهای داخلی به ما تاییدیه دهد و کیفیت آنها را صددرصد تضمین کند ما برای استفاده از این داروها مشکلی نخواهیم داشت. هاشمی در پاسخ به سوال خبرنگار ما مبنی بر اینکه مسئولان سازمان غذا و دارو اعلام می کنند کیفیت داروهای تولید داخل مشابه خارجی است و بیمار به دلیل تلقین و تجویز پزشک به مصرف داروی خارجی تمایل دارد، گفت: اگر داروی تولید داخل ایرادی ندارد پس چرا داروی خارجی وارد می کنند، در حال حاضر این تضاد وجود دارد و باید برطرف شود.
 همه نهادهای حمایتی و حتی بیماران طرفدار تولید داخل هستند اما گاهی اوقات مصرف این داروها برای بیماران عوارض و مشکلات غیرقابل بازگشتی ایجاد می کند.

    محمود هادی پور، مشاور بنیاد امور بیماری های خاص در زمینه بیماران تالاسمی در پاسخ به سوال«ایران» مبنی بر اینکه بیمار به دلیل استفاده مداوم از داروی خارجی دچار یک تلقین اشتباه درباره داروی تولید داخل می شود، گفت: این حرف صحت ندارد و گزارش هایی از عوارض داروهای داخلی موجود است که نشان می دهد عوارض یک دارو در بیماران تالاسمی 800 بار گزارش شده است. در همه جای دنیا گزارش های عوارض دارویی قابل انتشار هستند و فقط در ایران این امر صورت نمی گیرد. در جلسه ای که ما با دکتر هاشمی و دکتر دیناروند در زمینه مشکلات داروهای داخلی داشتیم دکتر هاشمی به دیناروند گفت اگر بچه خودمان هم باشد آیا حاضریم از این داروها استفاده کنیم؟

پس از آن جلسه قرار شد این مصوبه پیگیری شود و اجرای آن به تعویق افتد اما متاسفانه این مصوبه قانون است و قانون هم باید اجرا شود. او در پاسخ به سوال دیگر «ایران» مبنی بر اینکه آیا فارماکوپه داروی ایران استاندارد بین المللی دارند، گفت: هر کشوری بسته به فارماکوپه خودش اقدام به تولید دارو می کند. درصورتی که قرار باشد داروی تولید داخل صادر شود باید استانداردهای بین المللی را کسب کند اما برای ورود به بازار ایران نیازی به داشتن این استانداردها ندارد. حرف ما این است، اگر قرار است دارویی در تمام عمر برای یک بیمار استفاده شود باید کمترین ناخالصی را داشته باشد و مشکل کمی برای بیمار ایجاد کند. این بحث ها، بحث های فنی است که در وزارت بهداشت مطرح شده اما متاسفانه در صنعت داروسازی ما روش اعتمادسازی وجود ندارد و داروی تولید شده وارد بازار می شود و پس از اینکه عوارضی را ایجاد کرد کارخانه های تولید کننده به دنبال تحقیق و بررسی می روند. ما معتقدیم مجلس نباید بدون استفاده از نظر کارشناسان قانونی را تصویب کند در حالی که این قانون در زندگی افراد بیمار نقش اساسی دارد.

    هادی پوربا بیان اینکه بر اساس این مصوبه بیمار حقی برای انتخاب دارو ندارد، گفت: قطع ناگهانی داروهای خارجی و استفاده از داروهای داخلی موجب حمله در بیماران شده و نابینایی را برای این بیماران به همراه داشته است. ما از وزارت بهداشت بابت خدماتی که می دهد تشکر می کنیم اما این قطع ناگهانی دارو هم باعث نگرانی پزشکان و هم بیماران شده است.قصد ما این است که بیمار با استفاده از دارو به زندگی طبیعی بازگردد تا بتوانیم علائم بیماری را کنترل کنیم اما با این قطع ناگهانی و تغییر فقط عوارض را برای بیماران بیشتر کرده ایم.
     
منبع:  روزنامه ایران، شماره 6580

من از تو خوشبخت ترم؟!


در صدای جدی ممزوج با غم «او» محو شده ام. فهم حرف ها و آموزه ها دشوار نیست، اما به یادسپردن آنها سهل نمی نماید. گیجم از پرسش های بی سروته خودم. دلم کاغذ و قلم می خواهد برای یادداشت کردن و به فراموشی نسپردن.

اثر کورتون ها به مرور زمان بر حافظه، باز تمام قد خودش را نشانم می دهد. صدایی من را جلب می کند.

گوشی را نگاه می کنم و آخرین پیغام را باز. نهایت امید را در یک جمله می بینم؛ «دکتر گفت که دیگر لازم نیست تزریق را ادامه بدهم».


دیگر چیزی نمی شنوم. شادی و حسادت در رگ هایم با قدرت موج می زنند. یک دوست از رنج هفتگی نجات پیدا کرده است و یک فرزند، آینده امیدوارانه تری برای پدرش می تواند تصور کند،


اما من! «کاش من هم از این تکرار رها می شدم. از تکرار هر روز و شب یک کلمه؛ «ام اس» و در سلامت زندگی را ترسیم می کردم». گیجم. باید از دکتر قرص های تقویت حافظه بگیرم.

نگرانم. نگران فراموش کردن همه خاطرات خوب این روزها و شادمانم از فراموش کردن و فراموش شدن همه تلخی های دور. گاه به این کم حافظگی دچار می شوم و با بی خوابی بیشتر این تجربه از بی حافظگی یا کم حافظگی را دارم.

از شلوغی اطراف خسته ام. از سفرها و کارهای زیاد. باید آخر هفته خلوت کنم و به آرامش فکر کنم. ممکن است این بار هم خستگی، عفونت یا استرس ذهنم را ضعیف کرده باشد. دلم تنهایی می خواهد؛ تنهایی فقط با حضور یک دوست. «او» بخواند از همه هستی و من بشنوم از همه نیستی. گاهی آدم ها در مناسب ترین زمان پیدایشان می شود و برای تو آینه ای می شوند برای شناخت خود و بهتر عمل کردن در زندگی. سرم را بالا می گیرم و در چشم های مهربان و ناامید «او» نگاه می کنم.

می دانم که هر انسانی دشواری های بودن را به شکلی تجربه می کند و «او» هم دشواری های دیگری جز بیماری را یدک می کشد. حسرت های هرکدام از ما رنج های امروز و دیروز دیگری است؛ فرزند، دانش، سلامت و سلامت و سلامت. چیزی در قفسه سینه ام سنگینی می کند. نفسم گویی در سرمای شدید استخوان های قفسه سینه ام بند آمده است. رنج های «او» جدی ترند از من.


پرسش ها و افسوس های «او» را در ذهنم می شمارم. چشمانم به لبخند روی لبانش می افتد و یکباره درد از سینه من رخت برمی بندد. انگار گرمای آغوش آرامشی را چشیده ام بعد از سال ها. آرام بخشی قوی در رگ هایم، چشم هایم را می بندد. دیدن شادی در چهره یک «انسان» همه پرسش های ناتمام را تمام می کند. بین خواب و بیداری، بین مست و هوشیاری در موسیقی سکوت فضا بیدار می شوم. هیچ کس نیست.


من در اتاق خوابیده ام و بی درد شبی آرام را گذرانده ام. صدای کولر خانه را پر کرده است. به سقف نگاه می کنم. به همه دوستانم فکر می کنم. به خیال ایمان می آورم. به همه آنهایی می اندیشم که چیزهایی برای فهرست نداشته های من دست وپا کرده اند. رنج، رنج و رنج، هرکس شکلی از آن را در زندگی دارد و من تنها کسی هستم که کمترین میزان از رنج را از نظر خودم دارم. یک بیماری ساده کنترل شده تنها رنج عیان زندگی زنی در آستانه میان سالی است. «آری! من خوشبختم».

    
     منبع:   روزنامه شرق ، شماره 2945 به تاریخ 2/6/96، نویسنده: مریم پیمان